تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته روی گردا بم
من از کجا سر راه تو آمدم نا گاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه
تو دور دست امیدی و پای من بسته است
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
چه آرزوی محالیست زیستن با تو
مرا همی بگذارند یک سخن با تو